نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۶۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلشیفتگان» ثبت شده است

مزد کار خدا ...بسی برتر است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ

مزد کار خدا ...بسی برتر است

دکتر بتسابه مهدوی

حبیب عجمی که از بزرگترین مشایخ روزگار خویش بود .درابتدای امر مردی بود نزول خوار ...بود ...

روزی به درب خانه بدهکار خود رفت و پول ربای ماهیانه خود را طلبید .مرد آن خانه نبود و از زن آن صابخانه گوشت گوسفندی را که کشته بودند به جای سود ربا برگفت و به خانه ببرد .و به زنش داد تا غذا بپزد .زن چون غذا بپخت ..خواست در کاسه بریزد دید که کل دیگ خون شده است. زن به حبیب نشان داد و گفت از شومی ربای تو ..ما بایست خون جگر آه و ناله مردم بخوریم ببین کار به کجا رسیده ...حبیب چون آن بدید آتشی در جانش پدید آمد که هرگز آن آتش خاموش نگشت. گفت :ای زن

بدان هر چه بود توبه کردم .🌹

روز دیگر به بیرون رفت .کودکان تا اورا بدیدند فریاد زدند که حبیب ربا خوار آمد. دور شوید ..این سخن بر حبیب سخت گران آمد .روی به مجلس شیخ حسن بصری نهاد .آنچنان در مجلس شیخ بر زبان شیخ برفت که گویی او را خطاب میکند و سخنان فقط از برای اوست .پس به دست شیخ حسن بصری توبه نمود پس چون از آن مجلس خارج گشت .بدهکاری را بدید تا حبیب را دید خواست تا بگریزد ..حبیب فریاد زد ..مگریز ...تا کنون تو از من میگریختی ..اکنون من میبایست از تو بگریزم ..و میگریست و میگفت خدایا العفو ...العفو ...در راه بازگشت کودکان را دید چون بار دیگر حبیب را دیدند گفتند حبیب توبه کننده آمد ...حبیب باور نمینمود که این سخنان از کودکان شنیده

گفت الهی ..یک روز با تو آشتی نمودم نامم را به نیکویی بساختی .

پس رفت در میدان شهر  و بانگ بر زد هر کس از من طلبی دارد یا چیزی از او ستانده ام بیاید پس گیرد که من توبه نموده ام .

کل رباهایی که خورده بود داد تا مفلس شد .تا بر لب رود فرات برفت و صومعه ای مخروبه بیافت و آنجا به عبادت و توبه از گناهان خویش مشغول گشت .

و شیخ حسن به دیدارش میرفت و او علم از حسن می آموخت .شب ها به منزل میزفت .زنش از او خرجی و نفقه میخواست .و میگفت :ای حبیب کجا کار میکنی که هیچ به منزل نمی آوری ...

حبیب میگفت :من نزد اربابی کار میکنم که کریم است و از کرم او شرم دارم که از وی چیزی خواهم ..او خود چون وقتش آمد بدهد و میگوید هر ده روز مزد میدهم .پس چون روز دهم تمام شد و با خود در اندیشه شد که امشب از من زنم نفقه خواهد چه کنم ؟؟👇🏼

در همان حال حمالی با طبقی آرد و حمالی دیگر با طبقی گوشت سلاخی شده و حمالی دیگر با حوایج دیگر و کیسه ای زر به درب خانه او رفتند و به زنش دادند و گفتند این مزد حبیب است

گفتند این را ارباب ما فرستاده و گفته به حبیب بگو :👈🏼 تو در کار ما بیفزای تا ما در مزدت بیافزاییم .

حبیب چون خجل و سرافکنده به خانه برفت .پس زنش گشاده روی از وی استقبال نمود و گفت ...این مرد که نزدش کار مینمایی بس کریم است و مشفق چنین و چنان فرستاده ..و پیغام ارباب را به حبیب داد .حبیب متحیر شد و گفت ای عجب ده روز از برای او بودم این کرد با من رباخوار اگر همه عمر بندگی اش کنم با من چه خواهد نمود .

این بگفت و باز به صومعه رفت و به کل دست از دنیا بشست. و به کار خداوند بپرداخت .تا از مستجاب الدعوه گان شد .

زندگی حبیب عجمی و بسیاری از بزرگان راه دین چنین بوده ...که از خداوند روزی میگرفتند و جملگی با اعتماد به این آیه زندگی مینمودند 👇🏼👇🏼👇🏼

ذلکم یوعظ به من کان یومن بالله والیوم الاخر و من یتق الله یجعل مخرجا *و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکا علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئی مخرجا *

سوره طلاق 👈🏼آیات ۲ و ۳

بدین وعظ الهی آن کس که به خداو روز قیامت ایمان آورد بهره مند خواهد گشت و هر کس خداترس و پرهیزکار از گناه شد .خداوند راه خروج از گناهان را بر او میگشاید و از جایی که گمان نمیکند به او روزی عطا میکند که هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد و خداوند بر همه عالم حکمش روان است و برای هر چیز قدر و مرتبتی مقرر داشته است .@naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

تعادل شاه راه است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ق.ظ

تعادل شاه راه است

دکتر بتسابه مهدوی

میل به تملک ،شهوت قدرت ،اشتهای تفوق بر آدم ها...همه از نفسانیت بر میخیزند .هر چه بیشتر این خواسته ها را به کف آوری ...حجاب نفسانیت خود را ضخیم تر کرده ای ...🍃

با بیش تر شدن جاه و مال و قدرت تو کسی بودن تو نیز فربه تر میشود ...

هر چه زورق جان خود را از این متاع و مطامع پر کنی ....🍃️🍃

فروتر میشوی .......

گمان میکنی کسی هستی ...این نفس توست که تو را در چشمت می آراید ...

اما در سنجه ی هستی ،پشیزی نمی ارزی

و قدر و قیمت پشه ای را نیز نداری ...

این بلایی هست که حتی بر سر همه سیاست مداران و اهل قدرت طلبی دنیا می آید ...عزیزاا...🍃

قدرت خواستن فرق نمیکند که در میان اهل خانواده باشد یا در محیط کار بخواهی برتری جو باشی یا در جمع هواداران ...🍃️🍃️🍃

فقط خدا مداران از این بلا مصون اند .

اهل برتری جویی زورق جان خویش را با قدرت ،پرستیژ و ثروت پر میکنند .

آن ها بر مردمان و خانواده و دوستان خود میخواهند فرمان برانند. و نفس خویش را فربه تر نمایند. هر چه نفس فربه تر شود...انسان زبون و ترسو میشود .بیش تر به قدرت و پرستیژ و ثروت و چنگ می اندازد. او میخواهد با انباشتن بیش تر ...امنیت بیشتری را برای خود فراهم کند.  زهی خیال باطل ...

زهی بی خردی. ...🍃💛🍃💛

تملک ،تفوق وسلطه بر دیگران مغالطه ی نفس است .

آن هایی که میخواهند از پوچی و تیرگی درون خویش بگریزند ...راه سلطه و اعمال قدرت بر دیگران را پیش میگیرند

آن ها به دیگران میپرازند تا خود را فراموش کنند .آن ها در جامه ی خادمان ظاهر میشوند. و بیماری درون خویش را نیز به دیگران سرایت میدهند.

عزیزا.....🌹️🌹👇🏼

به یاد داشته باش :

تا موقعی که خود بیمار نفس هستی ..

نقش طبیب معنوی را بازی مکن

اگر سلطه بیابی دچار مغالطه ی نفسانی میشوی ...و اگر به سلطه ی دیگری درآیی دچار حسرت و حرمان میشوی.....💛

زیرا برده نمیتواند شاد باشد ...

نه سلطه جو باش ...

و نه سلطه پذیر ...متعادل باش.....

بدان که نفس تاب تعادل تو را ندارد

نفس همواره به افراط و تفریط زنده است ..آدم ها به سه دسته تقسیم میشوند :👇🏼💠👇🏼

سلطه جویان

سلطه پذیران

و فرزانگان

تعداد فرزانگان عالم بسیار اندک است 

فقط فرزانگان اند که از اسارت نفس و بازی های ظریف آن رهیده اند.

این نکته را نیز به خاطر بسپار ..

نه اربابان قدر و قیمتی دارند ..و نه بردگان ..اربابان ،به بردگان وابسته اند

و بردگان به اربابان .. 💛🌸

هر کدام از این دو گروه بدون دیگری میمیرد ..در حالت تعادل است که نفس محو میشود  حالت تعادل نوعی خلا است  در این خلا ....نه تو به کسی وابسته هستی و نه کسی به تو وابسته است .تو چنان زندگی میکنی که گویی نیستی ...در این حالت نیستی

نفس نمیتواند بر تو چیره شود. نفس دوست دارد تو آدم مهمی باشی ..آدمی که دیگران به او نیاز دارند. یا به او وابسته اند. 👇🏼️💠

احساس مهم بودن ...نفس تو را راضی میکند .اما همین احساس ،میتواند مرداب تمام استعداد های انسانی تو شود.

عزیزا ....🍃🌹🍃

برای رهایی از نفسانیت ،باید دو سوی افراط و تفریط را ببینی ...نفس در منتها الیه این دو سو وجود دارد. برای رهایی از نفسانیت ...باید در میانه بایستی ...

آیا تا کنون به حرکات ظریف یک بندباز توجه کرده ای ؟؟؟👇🏼️🍃👇🏼

بندباز باید تعادل خود را روی طناب حفظ کند ...کوچکترین انحراف به چپ یا راست ،موجب سقوط او میشود .

وقتی بندباز به سمت چپ خم میشود

باید بسرعت خود را به سمت راست بکشد .و وقتی به سمت راست خم میشود ..باید به سرعت خود را به سمت چپ بکشد. 💠️💠

این سرعت در حرکت به سمت مخالف ..زمینه ی تعادل بند باز را فراهم میکند.

عزیزا ...👇🏼

برای اینکه تعادل خود را حفظ کنی و از خصلت های ناپسند و مزاحم خود رها شوی ...باید خود را به سمت متضاد آن ها بکشی. ..🍃️🍃

اگر احساس میکنی بخیل هستی ...و از بخشیدن میترسی ...با همه توان خود به سمت بخشش چرخش کن 🍃

و اگر احساس میکنی از ارتفاع میترسی ..به بلند ترین نقطه برو ...و از آنجا زمین را تماشا کن....🍃.

اگر با مادر خود مشکل داری و نمیتوانی با او صمیمی باشی.  با همه ی وجودت او را در آغوش بگیر ..اگر از سخن گفتن در جمع وحشت داری ...در شلوغ ترین مکان بلند شو و سخن بگو ...🍃💛

از عواقب کار و نظر دیگران نترس .

برای رهایی از خصلت های منفی راهی جز این وجود ندارد.

نگو من میترسم .🍃️🍃

دست به کاری بزن که از آن میترسی

شجاعت آن نیست که هرگز نترسی

شجاعت آن است که با وجود ترس هایت اقدام کنی..در انحراف به چپ و راست است که ذهن پا در میانی میکند و تورا به خود مشغول میسازد.

در میانه ...و در حالت تعادل....🍃

مسئله ای وجود ندارد تا ذهن تو را به حل آن مشغول کند. کسی که بر روی طناب راه میرود .هرگز به چیزهای بیهوده نمی اندیشد  زیرا او با چنین خطر عظیم مواجه است که هر گونه اندیشیدن  به امری غیر از حفظ تعادل ،تعادل او را بر هم میزند. 💠️💠

او به محض آنکه به چیزی می اندیشد .تعادل خود را از دست میدهد

او برای حفظ تعادل به کوششی لحظه به لحظه نیاز دارد . .

انسان ماندن ،نیازمند چنین کوششی است .آن هایی که خوب میخورند و مینوشند و میچرخند. به این نکته توجه کنند :👇🏼🌳

دنیا را خوردن ..لزوما به معنای بردن نیست. زندگی به قماری میماند .عده ای آن را میبرند. و عده ای آن را میبازند .

آن هایی که هارند و بی مهابا دست به سوی مال و جان و معنای مردمان دراز کرده اند ..بازندگان زبون و حقیر زندگی اند. ..💛🌳💛

آن هایی که ماسک به چهره دارند .و چیزی را وانمود میکنند که نیستند ..بازندگان هراسان زندگی اند .

هر خوردنی لزوما بردن نیست.

کسانی که لباس دین به تن کرده اند تا به تاراج روح مردم در کلیساها و خانقاه ها وووو بپردازند .بدانند که خداوند مکارترین مکار است.

آن ها پیش از آنکه نیت شوم دنیا خوردن خود را عملی کنند تمامی انسانیت خود را داده اند که دنیا بخورد و معنویت و دینشان به تاراج رفته است .🌳

انسان هایی که از آجر کوخ های مردم میدزدند تا کاخ هوس های نفس خود و زن و بچه اشان را بالا ببرند. بدانند که در عرصه ی بازار زندگی ،ورشکسته ترین اند 🌳💛🌳💛

به اندازه ی خردلی انحراف به چپ یا راست ...تعادل دین و سلوک و انسانیت تورا بر هم میزند ...از قدر و منزلتت نزد پروردگارت میکاهد. 💛🌳💛

و به دامان سیاه دیو نفسانیت می اندازد. 👇🏼🍃

آری ...انسان زیستن و انسان ماندن به راه رفتن روی طناب میماند ...

در حالت تعادل است که آرامش و سکوتی عظیم تو را فرا میگیرد .آرامشی که پیش از این هرگز تجربه نکرده ای...

آری در میانه و در حالت تعادل است که میانه ی دلت گشوده میشود ...و روح تو از میان بر میخیزد .

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...

  • بتسابه مهدوی

عقل و عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 

عقل و عشق

دکتربتسابه مهدوی

عقل گفت :من سبب کمالاتم .💠

عشق گفت :من نه ،در بند خیالاتم

عقل گفت :من مصر جامع معمورم 💠

عشق گفت :من پروانه دیوانه مخمورم

عقل گفت :من بنشانم شعله غنا را

عشق گفت :من در کشم جرعه ی فنا را

عقل گفت :من یونسم بوستان سلامت را

عشق گفت :من یوسفم زندان ملامت را

عقل گفت :من سکندر آگاهم

عشق گفت :من قلندر درگاهم

عقل گفت :من صراف نقره خصالم

عشق گفت :من محرم حرم وصالم

عقل گفت :من تقوی به کارم

عشق گفت :من به دعوی چکار دارم ؟

عقل گفت :من در شهر وجود مهترم .

عشق گفت:من از بود وجود بهترم

عقل گفت :مرا علم و بلاغت است .

عشق گفت :مرا از هر دو فراغت است .

عقل گفت :من قاضی شریعتم

عشق گفت :من متقاضی طریقتم .

عقل گفت :من دبیر مکتب تعلیمم

عشق گفت :من عبیر نافه ی تسلیمم

عقل گفت :من آیینه مشورت هر بالغم

عشق گفت :من از سود و زیان فارغم

عقل گفت :مرا لطایف غرایب یاد است

عشق گفت :جز دوست هر چه گویی باد است .

عقل گفت :من کمر عبودیت بستم .

عشق گفت :من از عطیه ی الوهیت مستم .

عقل گفت :مرا ظریفانند پرده پوش

عشق گفت :مرا حریفانند درد نوش

💠️💠️💠️💠️💠

معانی لغات 👇🏼

مصر :شهر بزرگ .....معمور :آباد

مخمور:شراب زده ...عبیر :زعفران

️💠️💠️💠️💠

  • بتسابه مهدوی

عادت شکنی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

عادت شکنی

دکتر بتسابه مهدوی

 

عرفا معتقدند که میبایست عادت شکنی نمود ....تا تغییر ایجاد شود ...

آنها میگویند ...متفاوت عمل کن ....آنگاه نه تنها دیگران شگفت زده خواهند شد .بلکه خودت نیز دچار شگفتی خواهی شد. برای مثال وقتی عصبانی هستی ..سریع قدم بر میداری ...این بار هنگامی که عصبانی هستی آهسته قدم بردار ...ناگهان میبینی که با متفاوت عمل کردن ...متوجه عصبانیت خود میشوی   و با توجه به عصبانیت خود و توجه به آن خشمت بر طرف میشود .🍃🌹

زیرا رفتاری تازه وارد زندگی خود کرده ای ...👇🏼️🍃

عزیزا ...اساس مراقبه برای آن است که تو از حالت اوتوماتیکی عمل کردن خارج شوی. برای مثال هنگام تنفس در مراقبه های بسیاری به دم و بازدم خود توجه میکنی ...و چیزی را که سالهاست به طور خودکار انجام میشود ...به سطح شعور و آگاهی خود می آوری ...اینگونه است که آرامش پیدا میکنی ....🍃👇🏼

گورجیف شاگردانش را به طرز عجیبی تربیت میکرد ..بهتر است بگوییم تربیت شکنی میکرد ...ساختار شکنی میکرد. .

او ساختارهای تثبیت شده ی ذهن شاگردانش را میشکست .مثلا کسی که به گیاهخواری عادت داشت وادار میکرد گوشت بخورد و کسی که گوشتخوار بود مطلقا گیاهخواری توصیه مینمود. برای ذهن شرایطی تازه مهیا مینمود .شرایطی تازه و غیر قابل پیش بینی ذهن را به سکوت وا میداشت .ذهن برای این شرایط تازه ...پاسخ های از پیش تعیین شده ندارد ..ذهن همیشه طوطی وار عمل میکند .🌳🌻🌳🌻

به همین دلیل استادان ذن گاهی ضربه ای به شاگردان خود وارد میکنند .زیرا شاگردی که نزد یک استاد رفته هرگز توقع ندارد که استادش او را کتک بزند او انتظار دارد استاد با او از عشق و محبت سخن بگوید ...و دست نوازشی بر سر او بکشد ...اما ناگهان ...ضربه ی چوبدستی فرو می آید و شاگرد را از خواب ذهن میپراند .برای لحظاتی چند ذهن شاگرد از کار می افتد ..ذهن او نمیداند چه واکنشی نشان بدهد. .او انتظار چنین رفتاری را در ذهن خود نداشته است .همین توقف ذهن شروع سلوک معنوی سالک است. چه بسیار افراد که بر اثر رفتارهای به ظاهر پوچ استاد  به روشنی و بیداری رسیده اند .🌹

در سلاسل دراویش و صوفیان نیز گاه بدین شکل بوده ...الاالخصوص پیران و سران خاکسار جلالی ابوترابی که به سخت گیری مشهوراند ...نفس مرید را منتبه ساخته و خوب ادب مینمایند و این روش در اکثر شیوه های تربیتی پیران و استادان مرسوم بوده ..نمونه اش را در حکایت شیخ جنید با شیخ شبلی از نظر گذراندیم  ...🌹🌻🌹

همه ی کارها برای خود فرد است. استاد یا پیر نیازی به شکاندن تو ندارد ..🌹

او میخواهد بیدارت کند ...او همچون پدری مهربان نگران توست ....🌻

آدم ها انتظاراتی دارند ...آدم ها با انتظاراتشان زندگی میکنند .آن ها نمیدانند که استادان به هیچ وجه مطابق انتظارات آنان نیستند .هر استادی راه های ایجاد تکان روحی شاگرد را جست و جو مینماید. 👇🏼️👇🏼

عزیزا ...🍃 استاد برای این نیست که توقعات شاگردانش را برآورده نماید. آن کار پدر و مادر است .نه استاد ...

وقتی به نزد استادی و پیری رفته ای ...

یعنی میخواهی ...آدم شوی ...خلیفه الله شوی ...معایب و بیماری های دلت را رفع نمایی  ..عادات رذیله ات را کنار بگذاری و توسط کمک استاد تبدیل به فضیله نمایی ...استاد چاره ای ندارد مگر اینکه عادات و باورهای ذهنت را که در تو تثبیت شده اند ...در هم بشکند ...

یک استاد واقعی ...همه ی انتظارات ذهن شاگردانش را بر هم میزند .و ساختار توقعات ذهنی آن ها را میشکند خرد میکند ...اساسا خاکسار بودن بدین معناست ...پیر حکم چکشی دارد ....

میکوبد این بنای پر ز ایراد را و خاک مینماید ..شاگرد بایست تحمل درد را داشته باشد ...درد ویران شدن ...درد هیچ شدن ...و سپس بار دیگر با بنیادی اصولی خاک وجودت را گل میگیرد و بنابی آباد و صحیح از تو میسازد ...

خرابات نیز بدین معناست ...👇🏼

خرابات جایی است که خرابت میکنند ..حالت را میگیرند ..ذهنت را در هم میشکنند ...عادات و ریاهای نفست را هدف میگیرند و به رخت میکشند تا خراب نشوی ...آباد نمیشوی جانم ....

خرابات جایی است که اشکت در می آید و آگاه که طعم آبادی را بچشی خواهی دید که چه لذتی دارد..آنگاه دست استاد و مرشدت را خواهی بوسید که دیو رجیم را از جانت بیرون نمود ....

عادت شکنی ...رسم یک استاد واقعیست .استادی که عاشق توست ..

پس سعی نما به استادت کمک نمایی ..

در برابر این رفتارهایش یاغی نشوی ..

 

  • بتسابه مهدوی

صداقت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ

 

صداقت

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا ....

هیچ فضیلتی برتر از صداقت نیست .

با خود صادق باش ...سیمای حقیقی خویش را آشکار کن...مهم نیست برای صداقت بهایی سنگین بپردازی ..🌻

اگر صداقتت خطر کردن است. خطر کن به کام شیر برو ...زیرا حقیقت ،بسیار ارزشمند تر و خواستنی تر از همه چیز است .حقیقت نفس و دم زندگیست .روح آن است .🌻🍃🌻

صادق باش و مگذار کسی روح تو را به بردگی افکارها و سلیقه های خود بکشاند .🍃🌻🍃

نفس و مصلحت جویی هایش را در راه صدق ذوب کن ...جاری شو و نغمه خوان قله ها و دره ها و دشت ها شو .🌻

تو رودی ...🍃🌻

دریایی ..مبادا در مسیر زندگی خویش به مردابی قناعت کنی ...

اگر به مردابی ریختی فورا از آن بیرون بیا ...و تجربه ی مرداب بودن را نیز همراه خویش ببر.  

جهد کن صادق باش تا ز نیست هست شوی ..

وز شراب صداقت از می خدا مست شوی

تا کنون شراب های بسیاری چشیده ای

و مست پول ها و قدرت ها و لذایذ بسیاری بوده ای ...

و محض توجه و شهرت با افکارهای مسموم بسیاری موافقت نموده ای ..

تو هنوز صادق نیستی که به هر فکری که خلاف حق است نه بگویی ..

این عدم صداقت با خودت و دیگران تو را مسموم کرده است .🍃🌻🍃

من اکنون تو را به شراب خانه ی خدا میهمان میکنم ...بیا و مست حیرت و عشق شو . ..

شراب های صداقت انگور خود را از تاکستان های رضایت گرفته اند .و این شراب ها فقط در ضیافت خدا یافت میشود. .🍃🌻🍃🌻

و فقط آنانی که در ره صدق گام نهاده اند 🌻

و دلی گشاده به روی بیکران دارند میتوانند در این ضیافت بزرگ شرکت نمایند ..اهل ریا و کام و ناز و دروغ و فریب را به این ضیافت راه نیست .

🌻🍃🌻🍃👇🏼

عزیزا ...بدان که تنها آنکس که صادق است میتواند دلی گشوده داشته باشد .

آدم صادق چیزی برای پنهان کردن ندارد.

او تمام وجود خود را رو به هستی گرفته است .

 

آدم هایی که دروغ محض اند ..نمیتوانند در دسترس خدا باشند . آن ها مدام میترسند تا مبادا صورتک مسخره ی دروغشان بر زمین بیفتد .آن ها باید مدام

از خود محافظت کنند .آنها نمیتوانند یک دم زره سنگین و آهنین دروغشان را زمین بگذارند ...🌻🍃🌻🍃

آنها از سوراخ کلید به دنیا نگاه میکنند .نه از قله ی بلند زندگی ...

دنیای کوچک و بسته ی آنها ..مشتی اسکناس و پست و مقام و و اعتباری

بی مقدار و به به و چه چه موقتی مردم است ...🍃👇🏼🌻

به همین دلیل اکثر آنان سیاست را در زندگی روزمره و حتی ارتباطات خانوادگی خود در پیش گرفته اند ...

زیرا نمیتوانند با حقیقت و صداقت زندگی نمایند ...

عزیزا ...از قفس عدم صداقت بیرون بیا

و این بیرون آمدنت هنگامی میسر است که برای خود احترام قایل باشی و شان و منزلت بودن را درک نمایی ...

بدان که خدا هیچ کس را مانند تو نیافریده. .و نخواهد آفرید ..خدا هیچ گاه کار تکراری نمیکند .🍃🌻

تو یکه ای و با هیچ کس قابل قیاس نیستی ...این موهبت را مغتنم بشمار

👇🏼🍃🌻🍃🌻👇🏼

عزیزا ...کسی که خود را محترم بشمارد .صادق خواهد بود. چنین کسی هرگز سازش نمیکند ..

او خواهد مرد اما دست از حقیقت  نخواهد کشید .و این بهایی است که خدا میطلبد ...

کسی که خدا را بجوید ...صادق است هم با خویش و هم با دیگران

و کسی که او را بجوید ...خواهد یافت .

عزیزا ...🌻صادقانه گشوده باش

تا شراب خدا به کام گشوده ی صداقت دل تو ریخته شود ...

این شراب کهنه ی ارغوانی ...تو را تا بی کران میبرد ..

خود را با صداقتت لایق این مستی کن.

🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻

 

 

 

 

  • بتسابه مهدوی

بیماری شهرت

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۶ ق.ظ

 

 بیماری شهرت

دکتر بتسابه مهدوی

از جرج برنارد شاو پرسیدند ؟؟؟

دوست داری به جهنم بروی یا به بهشت ؟؟؟

پاسخ داد ..دوست دارم به هر کدام از آنها که میروم نفر اول باشم .

حاضرم به جهنم بروم اما اولین نفری باشم که به جهنم میرود باشم .

اگر به بهشت بروم ولی نفر دوم باشم ناراحت خواهم شد .

عزیزا ....👇🏼🍃

نفس همواره میخواهد نفر اول باشد .

چرا معمولی بودن برای تو اینقدر دشوار است .آدمی معمولی بودن بسیار زیبا و انسانیست .انسان بودن بسیار خداپسندانه است .

از معایب اکثر سالکان و مریدان نزد پیر و استاد این است که همیشه میخواهند نفر اول باشند و عزیز دردانه و نور چشمی استاد. ...♻️🌹🌹♻️

عزیزا ...نفر اول بودن تو را به تضاد و رقابت میکشاند و از مراحل سلوک هدف و حواست را به بیراهه پرتاب مینماید .

و عصبی ات میکند .

عزیزا ...نفر اول بودن هوس دنیا دوستان و سیاست مداران است نه عاشقان خوبی و زیبایی و پاکی 🌹♻️🌹

عزیزا بدان که اتفاقا تو زمانی میتوانی زندگی را در ابعاد گوناگون تجربه نمایی و بسیار آزادانه بیندیشی و سلوک کنی و در سلوکت رشد نمایی که بتوانی معمولی زندگی و سلوک نمایی 🌹

نفر اول ها همیشه در زندان اند . و تجربه های آنها از زندگی تجربه های دست اول نیست .گزارش آنها از زندگی همیشه کهنه و نخ نماست .

عزیزا ....♻️🌹👇🏼

آیا میدانی که بسیاری از صوفیان و عارفان و دراویش بزرگ و نامدارن

👇🏼🌹👇🏼🌹👇🏼

کفاش و بقال و عطار و نانوا و نجار و چوپان ووو بوده اند .

چنان که عطار ...عطاری داشت .

شیخ جنید شیشه فروش بود .

شیخ روزبهان ..بقال بود .

وووو ...شاید اگر تو روزی در مغازه آن بزرگان میرفتی هرگز گمان نمیکردی که به تماشای استاد فرزانه ای ایستاده ای. .

عزیزان ...بزرگان معمولی زیست میکنند .

اهل شهرت نیستند .♻️🌹♻️

این نفس است که تو را به میدان و عرصه های رقابت میکشاند .و بدینسان شادمانی را از تو میگیرد . 🌹🌹🌹

به یاد داشته باش که شادمانی حقیقی هرگز در نفر اول بودن نیست .

هنگامی که بپذیری ...آدمی معمولی باشی ...ناگهان فوق العادگی در تو میشکفد.  ناگهان از وجود معمولی و ساده و بی پیرایه ی تو نوری ساطع میشود و اطرافت را روشن میکند ...

در آن صورت کسی نمیتواند روشنایی وجود تو را انکار نماید. ♻️🌹

اما هیچ گاه در پی پیش افتادن از دیگران مباش ...

بدان که لحظه های زندگی موهبت هایی تکرار ناپذیر و یکه اند و تو باید همه آنها را در راه خلاقیت سلوکی عاشقانه به کار گیری ...♻️🌹♻️🌹

لازم نیست همه مشهور شوند .شهرت مرداب استعداد هاست . کسی که حقیقتا خلاق است از چشمه های جوشان دل خویش در هر کار وشغل و راهی زیبایی خلق مینماید .🌹🍃🌹

و خود را مرداب نمیسازد ...

عزیزا ...کسی که حقیقتا خلاق است .محتاج شهرت نیست .او با خلاقیت خویش سرشار میشود دیگر جایی برای حرص و طمع شهرت نمیماند.

عزیزا ...♻️🌹👇🏼

استاد تو را کمک مینماید تا صخره ای را که جریان رود استعداد های تو را سد نموده کنار بزنی ...و دوباره جاری شوی ..

استاد فقط یک کمو کننده است و باقی تلاش ها با خودت است .

♻️🌹♻️🌹♻️🌹♻️

  • بتسابه مهدوی

سلوک را به تعویق میفکن

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ق.ظ

  سلوک را به تعویق میفکن

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا .....💛💜

سلوک را به تعویق میفکن ...

کسی که از مرگ آگاه است .هیچ گاه دگرگونی بنیادین خود را به تعویق نمی افکند ...

عزیزا .....💛💜

منتظر فردا مباش ....💜💛

هیچ کس تا کنون در فردا زندگی نکرده است. فردا هرگز نمی آید .

وقتی که فردا فرا میرسد تبدیل به امروز میشود ...مرگ هر آن ممکن است اتفاق بیفتد ...آن هایی که از مرگ آگاهند منتظر فردا نمیمانند ..زیرا 👇🏼💜

فردا امری قطعی نیست .

تنها لحظه ی اکنون است که قطعی است ..لحظه ی اکنون ...تنها لحظه ایست که تو در اختیار داری ...💛

حتی لحظه ی بعدی نیز قطعی نیست .

عزیزا ....مصداق این شعر مباش

👇🏼💛💜👇🏼

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم

باز چون فردا شود ..امروز را فردا کنم .

بنابراین ...💜💛💜👇🏼

اگر میبینی کاری در خور انجام دادن داری ...آن کار را در همان لحظه آغاز نما و استارت بزن ...

عزیزا. ...زندگی کوتاه است ..زندگی کوچک است.  ما از عمر مثلا هفتاد ساله خود سی و پنج سال آن را در خواب به سر میبریم و باقیمانده را نیز در خوردن و نوشیدن و لباس پوشیدن و تماشای تلویزیون و خرید نمودن و رفت و آمد و غیره ...سپری مینماییم ..

اگر این اوقات را محاسبه نمایی ..فرصت تو برای زندگی کردن کم تر از چند سال خواهد بود ...

اگر کاری را در خور و شایسته ی انجام میبینی ؛یا عزم خود را جزم نما ..و آن کار را انجام بده ...و یا اینکه آن کار را برای همیشه فراموش نما. ..

اما عزیزا. ..بدان که آدمی هرگز روشن نمیشود ...بلکه این روشنی را بایست

در درونت پیدا کنی ..

این روشنی درونت فراموش شده است .اما آدمی توان این را دارد که به یاد بیاورد و یا فراموش کند ..اکثریت انسان ها حقیقت درون خود را فراموش کرده اند. 💜💛💜👇🏼

در سلوک قرار نیست کسی روشن شود

همواره این نکته را به یاد داشته باش که

قرار است در این راه روشنایی درون خودت را کشف نمایی ...

سالک در ابتدا به این نور درون خود پشت نموده و میبایست یک چرخش ۱۸۰ درجه ای نماید ..💜💛💜

بنابراین پیر کسی نیست که تو را روشن کند .  بلکه کسی است که روشنایی درونت را به یادت می آورد و تو را تکان میدهد تا بیدار شوی....💛💜💛

پیر.....

راه را نشانت میدهد .اما این تو هستی که میبایست این راه را با گام های خودبپیمایی 💛💜💛

خدا گنج مخفی توست .این گنج در دل توست. .در کنار توست. پیرامون توست .

اما تو هیچ گاه عزم کشف این گنج را نداشته ای . .💛💜💛

تو سالک نبوده ای. ..فقط علاقه مند به عرفان و کلمات زیبا بوده ای.  

به همین دلیل سرگردان هستی ...و همچون سنجابی که از این شاخه به آن شاخه میپرد از این خانقاه به آن دیر و از آن مسجد به آن صومعه میروی و سرگشته میروی ودست خالی بر خواهی گشت .زیرا این گنج چیزی نیست که در جایی باشد و تو با جست و جو آن را بیابی این گنج چیزی است که بایست آن را به یاد آوری ...

بنابراین عزیزا بدان که روشن شدگی و سلوک چیزی در آینده نیست .بلکه حضور تو و در لحظه ی اکنون و حال توست .

عرفا میگویند 👇🏼💛💜💛👇🏼

دی(دیروز گذشته است )

فردا نیامده است .صوفی بایست عین الوقت باشد.

💛💜💛💜💛💜💛💜

  • بتسابه مهدوی

راه پر آشوب عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۲۲ ق.ظ

  راه پر آشوب عشق

دکتر بتسابه مهدوی

راه سلوک راه عاشقیست اما 👇🏼

دام های بسیار دارد ...از آرزوهای کشف ها و شهودات و کرامات ....🌹🐚

عزیزا ....

ممکن است خود آرزوی سلوک و رهایی از تعلقات خود بندی شود به پای تو ...

عزیزا بدان در راه سلوک ...🌹

هیچ آرزویی بر آورده نخواهد شد .رهایی از آرزوها 👉🏼 بر آورده شدن آرزوهاست .

🐚🌹🐚🌹🐚🌹

اکنون بزرگترین آرزوها در دنیا آرزوی

پولدار شدن و قدرتمند شدن است .

اما این خطر متوجه سالک نیز میگردد .

زیرا پر خطر ترین آرزوها آرزوهای معنوی اند.اگر به دام آرزوهای معنوی بیفتی

تا مدت ها در این حجاب خواهی ماند .

آری حجاب آرزوهای معنوی ....

که خود دست کمی از آرزوهای مادی ندارد .🌹🐚🌹🐚

حجاب آرزوی صاحب شهرت و کرامت گشتن ...که ادعای کرامت ...در راه سلوک خود ادعای هستی است. و راه طریقت

خود وادی نیستی است .و بی ادعایی .

وقتی کرامتی رو مینمایی ...

نفست میخواهد بگوید آری من هستم که چنینم و چنان عبادات و طاعات و ریاضاتی کشیده ام که اکنون صاحب مقام گشته ام. ..

عزیزا.....🐚🌹

به هوش باش که این خود از دام های نفس است که حجاب ضخیمی از آرزو بر سر راهت مینهد ...

پس در سلوکت نه طمع کشف داشته باش ...نه در طلب کرامت باش .....

که خدا را به طمع این قدرت ها پرستیدن خود حجاب راه تست ...🌹🐚

🐚🌹🐚🌹🐚🌹

 

  • بتسابه مهدوی

ساز دل

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۷ ق.ظ

ساز دل

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا ....

قلب سازی آسمانی است ،باید نحوه ی نواختن آن را یاد بگیری ...

بندرت میتوان کسی را یافت که نحوه ی نواختن ساز خود را بلد باشد.

اگر ندانی چگونه ساز دلت را بنوازی زندگی ات به تراژدی غمبار تبدیل میشود

زیرا نغمه هایی که در دل داری هرگز مترنم نخواهد شد .و با تو در گور خواهد خفت

اگر کسی را یافتی که میدانست چگونه ساز دلش را به صدا در آورد ،بدان که خداست که از زبان او سخن میگوید و نغمه ی اوست که بگوش میرسد .

خدا نی نوازی است که نی وجود او را به زیباترین نغمه مینوازد. نغمه ی دل از خداست ...🌟💙🌟

صدا از خداست .

نفس از خداست .

و آن نی چوب خشکیده ای بیش نیست که خود را به دستان پر مهر نی نواز سپرده و بر لبان ترانه ساز او نشسته است ...این نی چیزی نیست ،مگر واسطه ای که پیام نغمه ی الهی را به گوش های ما میرساند ....🌟💙🌟💙🌟

عزیزا آیا میپنداری این مولانا بود که مثنوی نوشت ...آیا بشر میتواند ۲۶۰۰۰بیت را بر یک وزن بسراید ...

آیا میپنداری این حافظ بود که دیوان خود را خلق نمود یا سنایی که حدیقه آفرید ...این تفکر خطاست ...این خداست که بر قلم دل آنها شعر میسرود و از زبان آنها جاری میگشت ...

عزیزا ...🌟💙🌟

سالک کسی است که میداند چگونه ساز دلش خویش را بنوازد .او پیام آور میشود ،زیرا خداوند فقط با زبان دل سخن میگوید ...خداوند فقط نت هایی را جواب میدهد که از ساز دل بر میخیزند .بین عقل و الوهیت گفت و گویی صورت نمیگیرد...

بین پرواز و پای چوبین استدلال هیچ رابطه ی وثیقی وجود ندارد ...🌟

عقل به کار معاش تو می آید .فلسفه بافی های عاقلانه و الهی در واقع تخطی از زبان اند .عقل در حوزه ی معاش و معیشت بسیار به کار می آید ،اما در حوزه ی عشق و آسمان و معنا و خدا ...جفنگ میبافد .🌟💙🌟

اگر بتوانی با دل دمساز خویش جفت شوی ...گفتنی ها خواهی گفت و نغمه ها ساز خواهی کرد .اگر با دلی نغمه ساز به سراغ کسی بروی دل او را نیز به رقص خواهی آورد .او را در پرتو نوری الهی میبینی این نور توست که بر او میتابد و به خود تو باز میگردد و نور تو ...نور خداست .🌟💙🌟💙🌟

به همین دلیل است که عارفان ،تعبیر معشوق را برای خداوند انتخاب کرده اند در حالیکه معشوق بار معنایی زمینی دارد عارفان عاشق جسم را مظهر ،یعنی محل ظهور خداوند میدانند .آن ها جسم را آیینه میدانند .آن ها به آیینه کاری ندارند .بلکه به صاحب تصویری که در آیینه منعکس است دل بسته اند.

 

شیخ محی الدین ابن عربی (معروف به شیخ اکبر و پدر عرفان نظری )💜

برای زیارت به مکه رفت .او در ایام حج ،دختری اصفهانی ملقب به عین الشمس را دید و شیدای او شد .🌻

او به زیارت خانه ی خدا آمده بود اما دلش را دختری شیرین حرکات و شهر آشوب به یغما برده بود .او بی درنگ و در همان ایام کتاب شعری را با عنوان ترجمان الاشواق در وصف آن دختر زیبا روی نگاشت .اشعار عاشقانه ی این کتاب آن قدر شیرین و شورانگیز اند که وقتی میخوانی شان ،نمیدانی در وصف آن دختر زیبا و خوش سخن اصفهانی ست و یا در وصف خداست .💜💐💜💐

ابن عربی درآن دختر تصویر چه کسی را دیده بود ؟؟؟

حاجیان که را زیارت میکردند و او که را ؟؟؟

شمس ۶۰ ساله ...شمسی که فقیهی همچون مولانا را شیفته ی خود نمود در تصویر کیمیا خاتون دختر خوانده ی  مولانا تصویر چه کسی را دیده بود که عاشق گشت ؟؟؟

ابن عربی ده بار به خانه ی خدا رفته بود ؛اما این بار از این خانه بر این بام می آمد ...در حالی که حاجیان در بادیه سرگشته بودند او مشاهده صورت بی صورت همسایه ی دیوار به دیوارش بود

عزیزا ....👇🏼️🍃

این نه آن عشق مجازی است ...بلکه خداوند از آن سیما بر دل عاشق عارف تجلی نموده بود ...

هر گاه قلب میتپد ..خدا احساس میشود

و هر گاه عقل پا در میانی میکند و میخواهد از خدا سخن گوید پرده ای بر صورت خداوند میبندد و ما را از دیدارش محروم میسازد ...🍃👇🏼

نیچه حق داشت بگوید خدا مرده است زیرا او با زبان عقل سخن میگفت ...نه با زبان دل ...او میخواست خدا را باعقل بشناسد ...💐💐💐

نیچه از جمله عاقل ترین مردان تاریخ غرب است او بسیار ذهنی تیز بین داشت اما نتوانست خدا را بیابد ..نه به این دلیل که خدا وجود ندارو بلکه به این دلیل که شیوه ی ای که او با آن به دنبال خدا میگشت ،سد راه او میشد .شیوه ی غلط بود .او از راه تنگ و باریک عقل میرفت ...راه های عقل به خدا منتهی نمیشوند .اما برای یافتن اطلاعات بسیار مناسب اند .💜🌸💜🌸

با فکر و استدلال ،اجزا را به خوبی میتوان شناخت ،اما برای دریافت کل ..کیفیت اندیشه به شدت لنگ است .

تماس با کل تنها از خلال قلب امکان پذیر است .اما قلب مردم انگار زنده نیست و نمیتپد .💐💜💐💜

در مدرسه و دانشگاه راه های دل را نمیشناسانند .آن ها پیشاپیش تو را افلیج فرض میکنند و به تو راه رفتن در زندگی را با پای چوبین عقل و استدلال آموزش میدهند .💜🌸💜🌸

بنابراین بدیهی است که سرنوشت بشر چنین غمبار باشد. آدم ها بارسنگین استعداد های خود را حمل میکنند و نمیدانند با این استعدادها چه بکنند .

آن ها با سنگینی این همه بار استعداد در وجود انسان به شاخه های نازک عقل در آویخته اند. 💐💜💐💜

عزیزا ....🌸

سلوک ...آغاز ورود تو به ساحت قلب است. سلوک ....دانشگاه دل است .

درس عشق ... در دفتر و مدرسه نیست .ساز دلت را بردار ...آن را کوک کن

و آنگاه آهنگ پنهان وجودت را در هوا پخش کن ...

ترانه خوان شو ..و دست افشانی کن ...

بدان که با اولین لرزش های سیم دلت ،صوت الهی را خواهی شنید که پیوسته تو را به سوی خویش فرا میخواند ...خدا ....منتظر توست ...گام بردار....تعلل جایز نیست ..شاید فردا نباشی ...💐💜💐💜💐

  • بتسابه مهدوی

زدودن تشویش

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ق.ظ

 

زدودن تشویش

دکتر بتسابه مهدوی

عزیزا ....🌾🍄🌾

هیچ احساسی را بلکه بد از خودت دور نکن...

روانشناسان می گویند به حال دیگری خود را دلمشغول کن، این اشتباه است، احساسات خود را از خود نفی نکن...

زیرا احساس تو پاره ای از عناصر سازنده توست،...

البته یک احساس را نباید گنده کرد، این احساس را باید در یک کل همبسته لحاظ کرد. همه اجزای تو باید مانند یک ارکستر هماهنگ عمل کند، هیچ احساس منفردی نباید بر تو چیره شود، اما هیچ احساسی را هم نباید نفی بکنی.🌾🍄🌾

مثلاترس و نگرانی به آینده جایگاه خود را دارد. لازم است.

بدون آن چیزی رااز دست خواهی داد. اما باید مراقب باشی جلوی توکلت را نگیرد جلوی ریسک هایت را نگیرد که در آن صورت به بیماری در درونت و تشویش مادام در ذهن تبدیل می شود.🍄

همیشه تعادل خود را نسبت به آینده با توکل حفظ کن...🍄

آدمهایی هستند که چنان آکنده از ترساند که ترس همه وجودشان را فرا گرفته است. این دیگر نوعی بیماریست🍄

 وسواس نیز نوعی ترس است. آدم هایی نیز هستند ازترس آنقدر می ترسند که ترس را سرکوب می کنند،سرزنش می کنند، نادیده می گیرند، و خود تبدیل به سنگ می شوند.🍄🌾🍄

این هم زشت و بیمار گونه است، ترس در معیشت درون جایگاه ویژه خود را دارد. ترس به تو کمک هم می کند. ترس را باید در یک هم آهنگی مناسب با سایر احساساتت قرار بدهی...🍄🌾🍄

بنابراین، این سه کار را انجام بده...

نخست، اندیشه رها کردن ترس را رها کن...🍄

دوم ترس را بپذیر، ترس بخشی از وجود توست...🍄

سوم ترس را مشاهده کن، سعی کن بفهمی چیست و چرا هست؟🍄

بدین سان ترس را به سطحی طبیعی برگردان، نه ناپدیدش کن و نه مبالغه کن...🍄

آن را به همان اندازه که نیاز داری نگه دار... درصدی از ترس ضرورت دارد... وگرنه تمام انعطاف و جوشش خود را از دست می دهی...🍄🌾🍄

و همچون سنگ خارا سفت و سخت می شوی. اگر ترس یکسره از وجودت رخت برمی بست دیگر چالشی برایت باقی نمی ماند و بدون چالش، زندگی یکنواخت و ملال آور می شد...🍄🌾🍄

و این خوب نیست. انسان همه استعداد های لازم پذیرفتن اسما را در درون خود و روشن کردن خود دارد. او با این استعداد به دنیا می آید، هیچ چیز برای انجام این کار کم و کسرنیست. تنها کاری که باید کرد، که همه آن استعداد ها را کنار بنشانی و با معرفت به‌ان ها آهنگی یکسان بدهی...🍄🌾🍄🌾

قوطی پراز کبریت در جیب توست. فقط کبریت را بگیران و روشن کن. شعله نیز وجود دارد، اما پنهان است و بالقوه است، باید آن را به فعلیت در آورد.🍄

زین آتش نهفته که در سینه من است

 خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت🍄🌾🍄

باید این آتش را بر افروخت و دنیایی را روشن کرد...🍄

تو باید روشن شوی...🌾🌾🌾

انسان به دنیا آمده است تا روشن شود و همه چیز برای این روشن شدگی مهیاست.🌾🍄🌾

اصلا به دنیا آمدن یعنی روشن شدن، زندگی نیز همین معنا رادارد. استعداد روشن شدن اما در همه است اما نوع روشن شدگی ها یکسان نیست...

🌾🍄🌾🍄🌾🍄🌾

 

  • بتسابه مهدوی