نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

نقش نگاره

سایت شخصی دکتر بتسابه مهدوی

۵۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

مانتراهایی تبتی

بتسابه مهدوی | جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ق.ظ

مانتراهایی تبتی

دکتر بتسابه مهدوی

بودایی های تبت بر این باورند که تکرار مانترای Om Mani Padme Hum با صدای بلند و یا بدون صدا به صورت زمزمۀ درونی , قدرت دریافت  بخشایش , توجه به خویشتن وبرکت از الهۀ غمخوارگی را افزایش می دهد . گفته شده دیدن فرم نوشته شدۀ این مانترا دارای همان تاثیر می باشد . در تبت اکثرا این مانترا را به صورت حک شده بر روی سنگها و صخره ها در جایی که قابل رویت توسط مردم باشد می بینیم . از انواع  دیگر آن می توان گردونۀ مانی (Mani Wheel) یا همان گردونۀ نیایش ( Prayer Wheel  ) اشاره کرد که چرخاندن آن دارای همان تاثیر تکرار آن و یا دیدن فرم نوشتاری آن است . گردونه های کوچک و یا بزرگ نیایش اجسام مدوری هستند که بر روی آنها و گاهی درون آنها , مانترای Om Mani Padme Hum نقش بسته است و در سرتاسر این سرزمین مورد استفاده قرار می گیرد.

  • بتسابه مهدوی

تهی ساختن خرد

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۳ ق.ظ

تهی ساختن خرد

دکتر بتسابه مهدوی

 

برای تهی ساختن خرد، نخست باید چیز والاتری را خواستار شوی. آنگاه خواهی توانست خردت را تهی سازی. نباید بگذاری هیچ اندیشه‌ای در خردت راه یابد و در آن رخنه کند و شکل بگیرد. انگار می‌کنیم که مفهومی در خرد تو پیدا شود. تا نخستین حرف نام آن پیدا شد، نابودش کن. باید خردت را با نیروی تمرکزت تا جا دارد تهی کنی.

یک اندیشه، یک هیجان یا یک چیز دیگری پدیدار شود. زود تیرت را بزن و آن را تکه‌تکه کن. تصوری می‌آید، نام کسی می‌آید یا هر اندیشه‌ی دیگری رونما می‌شود. آن را بی‌درنگ بیرون انداز. نگذار پدیدار گردد و به قلمرو خردت گام گذارد. پیش از آنکه پایش به آن برسد، باید آن را پاره‌پاره کنی. اگر هم اندیشه‌ها و تصورها در تو، در تنت و خردت باشند، باید به این گونه مراقبه کنی: تا می‌شود خود را خلسه ساز و تصور کن در دل دریایی هستی. آنگاه آن اندیشه‌ها و تصورها را به گونه‌ای که انگار دیگر چیزی جدا از هویت تو نیستند، بپذیر. بگذار در دریا ناپدید شوند. اگر هنوز در تو هستند، آنها را در دریا چپه کن. اگر از بیرون آمدند، نگذار به درون تو رخنه نمایند. اگر این را مشق کنی، بی‌گمان مراقبه‌ی خوبی توانی کرد.

  • بتسابه مهدوی

چیرگی بر اندیشه‌ها

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۱ ق.ظ

چیرگی بر اندیشه‌ها

 دکتربتسابه مهدوی

 

اگر اندیشه‌هایت، خوب نباشند، اگر نایزدانی، ناسالم باشند، دو راه برای چیره شده بر آنها داری. یک راه این است که تصور کنی در ذهنت یک اتاق هست و آن اتاق طبعا دری هم دارد. آن اتاق توست و تو می‌توانی بیرون از آن ، جلوی در بایستی و نگذاری هیچ اندیشه‌ای به درون آن برود. آنگاه می‌توانی اتاق خرد را ببندی و دم درهایش نگهبانی بدهی. آن اتاق از آن خود توست. چه کسی می‌تواند بی اجازه‌ی تو پای در آن گذارد؟ اما اگر درش را بازگذاری، هر کسی می‌تواند سرش را پایین بیندازد و به درون آن بیاید، و اگر اندیشه‌ای به درون آن راه یابد، بیرون انداختنش دشوارتر است. پس باید از همان آغاز نگذاری به درون بیایند.

  • بتسابه مهدوی

آموختن مراقبه

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ق.ظ

آموختن مراقبه 

 دکتر بتسابه مهدوی

اگر می‌خواهی بی آنکه نخست تمرکز را یاد بگیری، مراقبه را بیاموزی، باید احساس کنی که جلوی در اتاق درونیت ایستاده‌ای. هنگامی که تو آنجا می‌ایستی، تنها می‌گذاری که دوستانت به اتاقت پای گذارند. بیگانگان و دشمنان را نمی‌گذاری به درون بیایند.

تو باید بگذاری تنها اندیشه‌های خوب و یزدانی به اتاق گام گذارند. آنها دوستان راستین تو هستند. اندیشه‌های نایزدانی، اندیشه‌های دشمنانه را نباید بگذاری به اتاق درآیند. خردت همواره اندیشه‌ها را به سوی خود می‌کشد، باید خوب، هشیار باشی. تنها باید پذیرای اندیشه‌های یزدانی باشی و بس. آنگاه با اندیشه‌های یزدانی خود بازی کن. بگذار در گلزار خردت بازی کنند. با اندیشه‌هایت بازی خاصیت‌های یزدانی، مهر یزدانی، توان یزدانی یا آرامش یزدانی را بکن. آنگاه زمانی فراخواهد رسید که خواهی دید اگر تنها به اندیشه‌های یزدانی اجازه‌ی بازی کردن بدهی، دیگر از اندیشه‌ها نشانی نیست. همه‌ی هستیت از الوهیت درونی، سرشار خواهد بود. آنگاه آگاهیت خواهد کوشید، چیزی دستگیرش شود. می‌گویی چه خواهد آمد و چه به درونت راه خواهد یافت؟ واقعیت مالامال، روشنایی سرشار، شیفتگی پر و پیمان، همه چیز، اما بی‌کرانش.

*

اندیشه دو گونه است: اندیشه‌ی خوب و اندیشه‌ی بد. یک گونه‌اش سالم و گونه‌ی دیگرش ناسالم است. اندیشه‌های ناسالم و نایزدانی، دشمن ما هستند، اما اندیشه‌های خوب و یزدانی دوست مایند. ما دم در خانه‌مان ایستاده‌ایم و یکی درمان را می‌زند. باید نخست ببینیم دوست است یا دشمن. اگر دوست باشد، می‌گذاریم به درون بیاید، اگر دشمن باشد، نمی‌گذاریم. دشواری کار این است که گاهی اگر اندکی لای در را باز کنیم، دشمنان زود خود را به درون خانه می‌اندازند. آنگاه باید چه کار کنیم؟ نخست، در را هیچ باز نمی‌کنیم. در را از درون می‌بندیم. دوست‌های راستین‌ ما نخواهند رفت. خواهند اندیشید: "یک جای کار اشکال دارد. او همیشه با ما خوب است. بی‌گمان یک چیزی هست که در را باز نمی‌کند." احساس یگانگی که آنها با ما دارند، آنان را برای زمانی دراز چشم‌براه ما نگاه خواهد داشت.

اما دشمنان تنها می‌خواهند ما را آزار دهند و برنجانند و تباه کنند. تنها چند دقیقه خواهند ایستاد. پس از زمانی اندک، بی‌تاب خواهند شد و خواهند گفت: اینجا هیچ در شان ما نیست، بیهوده چرا زمان خود را هرز بدهیم؟" دشمنان، باد در سر دارند. هنوز بر باد (غرور) خود چیره نشده‌اند و خواهند گفت: "چه کسی دنبال این است؟ چه کسی خواستارش است؟ برویم و گریبان یکی دیگر را بچسپیم."

اگر ما به بچه‌میمونی محل نگذاریم، سرانجام ما را رها خواهد کرد و سراغ کس دیگری خواهد رفت. اندیشه‌های منفی هم درست به همین گونه خواهند رفت و خود را با خرد کسی دیگر سرگرم خواهند نمود. اما دوستان خواهند گفت: "نه، ما به این نیاز داریم، او هم به ما نیازمند است. برای همیشه چشم‌براهش خواهیم ماند." باری، دشمنان ما پس از گذشت چند دقیقه راهی خواهند شد. آنگاه خواهیم توانست در را باز کنیم و دوستان گرامی‌مان را ببینیم که پشت در ایستاده‌اند و هنوز چشم‌براه مایند.

اینک باید یک اندیشه را در نگر بگیریم. شاید تو بگویی که خودت را تنها روی اندیشه‌های خوب متمرکز می‌کنی. اما بدبختانه ما ناآگاهانه روی اندیشه‌های بد هم متمرکز می‌شویم. رشک، دودلی، سوتفاهم- ما ناخودآگاه همه‌ی اینها برمی‌انگیزیم. هنگامی که اندیشه‌های بد از اینگونه می‌آیند، باید تصور کنی که اندیشه‌های بد، یک شخص هستند. رشک و ترس و دودلی و چاپلوسی را به سادگی، یک آدم تصور کن و بی‌درنگ شکل یک انسان را به آنها ببخش: "این پسر خاصیت نایزدانی دارد." اگر اندیشه‌ی خوبی داری، به آن هم شکلی بده: "این انسان دارای همه‌ی ویژگی‌های خوب است- فروتنی، صمیمیت و جز اینها."

اینک چه می‌کنی؟ زمانی که آدم خوبی را می‌بینی، احساس کن که او ترا راهبری می‌کند و بکوش تا هر زمانی که او می‌خواهد از او پیروی کنی. اما هنگامی که آدم بدی را می‌بینی- آدمی پر از ترس و ناآرامی و ویژگی‌هایی از این دست- احساس کن که او می‌خواهد ترا با نامهربانی و بی‌درنگ شکار کند و تو باید از وی بگریزی. هرگز نباید بگذاری خود را به تو نزدیک‌تر کند. زمانی که کسی را در برابر خود می‌بینی که خطرناک به نظر می‌آید، به گونه‌ای به کار درآی که گویی وی می‌خواهد ترا نفله کند. احساس کن زندگیت در خطر است. مردم در زندگی معنوی خود، اندیشه‌های بد را معمولا چندان جدی نمی‌گیرند. ما به این ویژگی‌های نایزدانی نزدیک می‌شویم و می‌اندیشیم که آنها تنها حشره‌هایی هستند که نیشمان می‌زنند. اما اگر تو از این خاصیت‌های نایزدانی داشته باشی، باید احساس کنی که آنها از اژدها هم بدترند؛ بسیار خطرناکند. 


 

تو می‌توانی از این راه آغاز به برانگیختن اندیشه‌های خوب کنی: "من می‌خواهم خوب باشم. می‌خواهم معنوی باشم. می‌خواهم یزدان را بیشتر دوست داشته باشم. می‌خواهم تنها برای او هستی داشته باشم." بگذار این اندیشه‌‌ها در درونت پا بگیرند. با یکی دو اندیشه‌ی یزدانی آغاز کن: "من امروز پاک پاک خواهم بود. به هیچ اندیشه‌ی بدی راه نخواهم داد و تنها آرامش است که باید به من راه یابد." اگر تنها اندیشه‌های یزدانی را بگذاری که در تو ببالند و رشد کنند، خواهی دید که آگاهیت به گونه‌ای مثبت دگرگون خواهد شد.

بهتر از همه این است که خود را با آگاهی یک استاد معنوی هماهنگ کنی. اما اگر دیدی این کار برایت دشوار است، با اندیشه‌های یزدانی آغاز کن. "امروز می‌خواهم احساس کنم که براستی فرزند یزدانم." این تنها یک احساس هم نیست، واقعیت راستینی هم هست. مریم را تصور کن که دوشیزه‌ای است و عیسی، فرزندش را در آغوش گرفته. احساس کن یزدان، مادر، ترا مانند یک بچه در میان دست‌های خود گرفته. سپس احساس کن: "من براستی می‌خواهم از روشنایی فرزان و حکمت برخوردار گردم. می‌خواهم همراه پدرم راهی شوم. به سوی هر کجایی که او برود، می‌خواهم دنبالش بروم. می‌خواهم به روشنایی او دست یابم."

*

در هر دمی، اندیشه‌های بد به سوی ما تاخت می‌آورند یا اندیشه‌های خوب ما را الهام می‌بخشند. هر اندیشه‌ای می‌تواند در زندگی ما کار یک بمب اتم را بکند. هنگامی که یک اندیشه‌ی بد به ما می‌تازد، می‌کوشیم از خود پدافند کنیم. هنگامی که اندیشه‌ی خوبی به ما دست می‌زند، می‌کوشیم خود را به آن نزدیک کنیم و آن را گسترده‌تر سازیم. اگر بامداد زود، آغاز به مراقبه کرده باشیم و اندیشه‌ای خوب سراغمان بیاید، باید آن را گسترش بخشیم.

یک اندیشه‌ی یزدانی را در نظر می‌گیریم، شیفتگی یزدانی- نه شیفتگی انسانی و احساسی، بلکه شیفتگی یزدانی و کیهانی: "من یزدان را دوست دارم، من همه‌ی آفرینش یزدان را دوست دارم." شیفتگی می‌تواند ایده‌آل ما باشد. شیفتگی می‌تواند بالاترین آماج ما باشد. اگر شیفتگی از گونه‌ی یزدانی، کیهانی، و والا باشد، سر و کار ما با خود خداست.

*

تو می‌توانی مراقبه کنی و به خرد خود بگویی: "من نمی‌گذارم تو راه خودت را بروی. من می‌خواهم به یزدان بیندیشم." آهسته یا بلند نام یزدان را بازگوی و بازگوی. سپس به خود بگو: "من می‌خواهم همه‌ی هستی‌ام پاک باشد" و این را تکرار کن: <پاکی، پاکی، پاکی.> با این کار تو نخواهی گذاشت که ناپاکی یا چیز یا کس دیگر به خردت، رهیاب شود. نگذار اندیشه‌ات اینجا و آنجا پرسه بزند؛ آن را به سادگی تنها برای آماج‌های خودت به کار بکش. کارها و چیزهای بی‌شماری هست که تو باید در خرد و یا از راه آن به انجام رسانی. اما خرد، سرکش و شر است و شگردهای بسیاری را می‌داند، اگر تو از آن بهره نگیری، آن از تو بهره خواهد گرفت.

  • بتسابه مهدوی

پاک نگه ‌داشتن خرد

بتسابه مهدوی | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ق.ظ

پاک نگه ‌داشتن خرد

دکتر بتسابه مهدوی

 

تو می‌توانی اندیشه‌ات را پاک نگاه داری، بدین گونه که همیشه احساس کنی، خرد نداری؛ آنچه داری تنها "دل گل" یک کودک است. هنگامی که کسی از تو بپرسد: "این را با ترازوی خرد خود چگونه می‌سنجی؟"، می‌توانی به او بگویی: "من خرد ندارم. تنها یک "دل گل" دارم و بس. تو اگر خرد نداشته باشی، نیازی نداری آن را پاک نگاه داری. از این راه می‌توانی این گره را به سادگی بازکنی.

*

ما شش مرکز معنوی در تن خود داریم. تو خود را روی مرکزی متمرکز می‌کنی که مانی‌پورا نام دارد. معمولا در ذن خود را روی آن متمرکز می‌سازند. آموزش‌های معنوی هندوستانی ما می‌گویند که تو از راه این مرکز به نیروی پویایی دست می‌یابی. اگر از این نیروی یزدانی برای آماجی یزدانی بهره گیری، به برآیندی خواهی رسید. اگر آن را برای نیتی تازنده به کار بندی، تباهی به بار خواهی آورد.

اگر می‌خواهی بر اندیشه‌هایت چیره باشی، باید خود را روی مرکزی که در میان چشم‌هایت است، متمرکز کنی. اگر بسیار سخت‌کوشی و تمرکزت بسیار شدید است، نباید بیش از دو دقیقه روی آن متمرکز بمانی. و گرنه از همان آغاز خسته خواهی شد. اگر پس از آن خود را روی مرکز دل تمرکز دهی، آرامش و شیفتگی و شادی را دریافت خواهی داشت. به درون دلت که پای می‌گذاری، بکوش آهنگ کیهانی، آهنگ بی‌آهنگ را بشنوی. اگر بتوانی شیفتگی و شادی و آرامش و خورسندی دلت را به مرکز میان دو ابرویت بیاوری، خواهی دید که در آنجا دیگر اندیشه‌ای نیست.

دل، جایگاهی مطمئن برای تمرکز و مراقبه‌ی توست. در اینجا خودبخود، به پاکی دست خواهی یافت، چرا که روان در دل جای دارد و روان با بی‌کرانگی یکی است. تو از اینجا همه چیز را به دست خواهی آورد.

  • بتسابه مهدوی

ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ق.ظ


ذکر و اهمیت آن در سلوک و طریقت

دکتر بتسابه مهدوی

👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼

"واذکراسم ربّک بکره واصیلا (انسان/ 25 ). 🌸

و به یاد آور نام پروردگارت را بامدادان و شبانگاهان".🌸

دربیان اهمیت ذکروشناخت ماهیت و مراتب آن همین بس که تاریخ ادیان و تصوف و کتب آسمانى وکهن ترین مکتوباتى که ازازمنة قدیم براى بشر به میراث مانده، جملگى حکایت براهمیت ذکردارند. اهل تحقیق و علم، ذکر را باتوجه به نقش صوت درجهان و پدیده هاى مکشوفه درعلم، خصوصاً با علم متافیزیک وفیزیک کوانتوم با صوت وفراصوت اثبات مى نمایند که امواج صوتى (امواج مکانیکى) وامواج الکترومغناطیسى (امواج نورى) هردو داراى ماهیتى انرژیایى و منتشرشونده هستند.🌸💠🌸💠

انرژى ها درعلم فیزیک قابلیت تبدیل شدن به یکدیگررا دارند و ازآن جا که حضورفیزیکى انسان دراین جهان وابسته به سطح نوسانات و انرژى اوست، براى تداوم حیات مى بایست ارتعاشات روحى او که ازطریق ذهن ومغزجارى مى شوند، با ارتعاشات جهان مادى هم فرکانس بوده تا با تداوم حضورى جسمى زندگى انسان میسرگردد.👇🏼🌸💠

 اما نکتة جالب دیگرى که فیزیکدانان به آن پى برده اند، این است که هرجسم مادى درجهان ما داراى مجموعه اى از ارتعاشات طبیعى است. این ارتعاشات طبیعى درواقع ازمشخصه هاى خاص هرجسم محسوب مى شوند. نکتة جالب تردراین جاست که صدایى که هرجسم مى تواند ازخود تولید کند مثلاً صداى حاصل از ضربه زدن به یک جام کریستال یا لیوان شیشه اى وابسته به ارتعاشات طبیعى آن جسم است. بیش ترین میزان جذب صدا درهرجسم مربوط به اصواتى است که با ارتعاشات طبیعى آن جسم هماهنگ باشد؛ به بیان دیگر، هماهنگى و ریتم صوتى وارتعاشى شناخته شده درفیزیک، خود سطحى ازتجلى یک هماهنگى فراگیروعظیم درهستى است. درحالت وقوع هماهنگى، میزان انتقال، نفوذ وجذب انرژى ازمنبع ارتعاش به شخص دریافت کننده به بیش ترین مقدارخود رسیده وارتباط میان آن ها کامل مى شود.💠🌸💠🌸

🐚

قدرت اعجاب انگیزکلام نیزنمود دیگرى ازاهمیت فوق العاده بالاى صوت برروح وروان انسانِ ذاکر وانسانِ گیرنده و جهان ماده است. وقتى ارتعاشاتى ازحوزه هاى وجودى وعمیق ترین بخش هاى درونمان نیرو مى گیرند و به ارتعاشات صوتى تبدیل شده و درجهان بیرونى منتشرمى گردند، ازقدرت شگفت انگیزى برخودار مى شوند؛مانند خلاقیت وآفرینندگى.

👇🏼🌹🐚🌹🐚👇🏼

امروزه درآزمایشگاه هاى پاراسایکولوژى، ازجمله آزمایشى که درسال 1987 دردانشگاه ادینبورگ صورت گرفت، این فرضیه ثابت شده که هرصوت، تشکیل شده ازکلمه و واج ها و حروفى است و انرژى هاى منتشره ازسوى آن صوت یا کلام قدرت آفرینندگى وتأثیرگذارى دارند. آزمایش هاى بسیارى برروى گیاهان، رشد ونمو گل ها با موسیقى، یا تشکیل کریستال هاى نورانى درآب با اصوات مثبت، همگى ازقدرت خارق العادة صوت وکلام براجسام حکایت دارند.🐚🌹🐚👇🏼

عده اى ازاهل نظرازقدرت شگرف صوت برسطوح باطنى انسان سخن رانده وبه این نکته اذعان داشته اند که الگوهاى صوتى درموسیقى اساساً ازنوعى الگو ونظم عددى بهره مى گیرند؛ چراکه درموسیقى نسبت عددىِ فرکانس اصوات اصلى، ازقوانین خاصى تبعیت مى کنند. درآیین یوگا صوت درسه بخش تعریف شده است:

👑

1 سکوت مطلق، یعنى صوتى که قابل شنیدن نیست وفقط معلمان باطنى دریافت مى نمایند. همچنین مخلوقاتى که خود زبان گویا ندارند مانند دریاها، کوه ها و سنگ ها  این صوت را دریافت مى کنند و مى توانند آن را بازتاب دهند.

2 سطح دوم امواج صوتى که به صورت صداهایى است که مثلاً ازحنجره تولید مى کنیم و معنا ومفهوم ظاهرى ندارند، مانند اُم، لام و....🌻🌻🌻

3 سطح سوم که "شبدا" نامیده مى شود و دراین سطح است که کلام به وجود مى آید. کلام عبارت است ازترکیب چند صوت.🌻🌻🌻

همچنین آنان ذکریا مانترا را به سه سطح انرژى تقسیم مى کنند:

1 مانتراهاى قوى با ولتاژ بالا،🍃

2 مانتراهاى متوسط،🍃

3 مانتراهاى ضعیف.🍃

  • بتسابه مهدوی

مزد کار خدا ...بسی برتر است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۳ ق.ظ

مزد کار خدا ...بسی برتر است

دکتر بتسابه مهدوی

حبیب عجمی که از بزرگترین مشایخ روزگار خویش بود .درابتدای امر مردی بود نزول خوار ...بود ...

روزی به درب خانه بدهکار خود رفت و پول ربای ماهیانه خود را طلبید .مرد آن خانه نبود و از زن آن صابخانه گوشت گوسفندی را که کشته بودند به جای سود ربا برگفت و به خانه ببرد .و به زنش داد تا غذا بپزد .زن چون غذا بپخت ..خواست در کاسه بریزد دید که کل دیگ خون شده است. زن به حبیب نشان داد و گفت از شومی ربای تو ..ما بایست خون جگر آه و ناله مردم بخوریم ببین کار به کجا رسیده ...حبیب چون آن بدید آتشی در جانش پدید آمد که هرگز آن آتش خاموش نگشت. گفت :ای زن

بدان هر چه بود توبه کردم .🌹

روز دیگر به بیرون رفت .کودکان تا اورا بدیدند فریاد زدند که حبیب ربا خوار آمد. دور شوید ..این سخن بر حبیب سخت گران آمد .روی به مجلس شیخ حسن بصری نهاد .آنچنان در مجلس شیخ بر زبان شیخ برفت که گویی او را خطاب میکند و سخنان فقط از برای اوست .پس به دست شیخ حسن بصری توبه نمود پس چون از آن مجلس خارج گشت .بدهکاری را بدید تا حبیب را دید خواست تا بگریزد ..حبیب فریاد زد ..مگریز ...تا کنون تو از من میگریختی ..اکنون من میبایست از تو بگریزم ..و میگریست و میگفت خدایا العفو ...العفو ...در راه بازگشت کودکان را دید چون بار دیگر حبیب را دیدند گفتند حبیب توبه کننده آمد ...حبیب باور نمینمود که این سخنان از کودکان شنیده

گفت الهی ..یک روز با تو آشتی نمودم نامم را به نیکویی بساختی .

پس رفت در میدان شهر  و بانگ بر زد هر کس از من طلبی دارد یا چیزی از او ستانده ام بیاید پس گیرد که من توبه نموده ام .

کل رباهایی که خورده بود داد تا مفلس شد .تا بر لب رود فرات برفت و صومعه ای مخروبه بیافت و آنجا به عبادت و توبه از گناهان خویش مشغول گشت .

و شیخ حسن به دیدارش میرفت و او علم از حسن می آموخت .شب ها به منزل میزفت .زنش از او خرجی و نفقه میخواست .و میگفت :ای حبیب کجا کار میکنی که هیچ به منزل نمی آوری ...

حبیب میگفت :من نزد اربابی کار میکنم که کریم است و از کرم او شرم دارم که از وی چیزی خواهم ..او خود چون وقتش آمد بدهد و میگوید هر ده روز مزد میدهم .پس چون روز دهم تمام شد و با خود در اندیشه شد که امشب از من زنم نفقه خواهد چه کنم ؟؟👇🏼

در همان حال حمالی با طبقی آرد و حمالی دیگر با طبقی گوشت سلاخی شده و حمالی دیگر با حوایج دیگر و کیسه ای زر به درب خانه او رفتند و به زنش دادند و گفتند این مزد حبیب است

گفتند این را ارباب ما فرستاده و گفته به حبیب بگو :👈🏼 تو در کار ما بیفزای تا ما در مزدت بیافزاییم .

حبیب چون خجل و سرافکنده به خانه برفت .پس زنش گشاده روی از وی استقبال نمود و گفت ...این مرد که نزدش کار مینمایی بس کریم است و مشفق چنین و چنان فرستاده ..و پیغام ارباب را به حبیب داد .حبیب متحیر شد و گفت ای عجب ده روز از برای او بودم این کرد با من رباخوار اگر همه عمر بندگی اش کنم با من چه خواهد نمود .

این بگفت و باز به صومعه رفت و به کل دست از دنیا بشست. و به کار خداوند بپرداخت .تا از مستجاب الدعوه گان شد .

زندگی حبیب عجمی و بسیاری از بزرگان راه دین چنین بوده ...که از خداوند روزی میگرفتند و جملگی با اعتماد به این آیه زندگی مینمودند 👇🏼👇🏼👇🏼

ذلکم یوعظ به من کان یومن بالله والیوم الاخر و من یتق الله یجعل مخرجا *و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکا علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئی مخرجا *

سوره طلاق 👈🏼آیات ۲ و ۳

بدین وعظ الهی آن کس که به خداو روز قیامت ایمان آورد بهره مند خواهد گشت و هر کس خداترس و پرهیزکار از گناه شد .خداوند راه خروج از گناهان را بر او میگشاید و از جایی که گمان نمیکند به او روزی عطا میکند که هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد و خداوند بر همه عالم حکمش روان است و برای هر چیز قدر و مرتبتی مقرر داشته است .@naghshnegareh

  • بتسابه مهدوی

تعادل شاه راه است

بتسابه مهدوی | چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ق.ظ

تعادل شاه راه است

دکتر بتسابه مهدوی

میل به تملک ،شهوت قدرت ،اشتهای تفوق بر آدم ها...همه از نفسانیت بر میخیزند .هر چه بیشتر این خواسته ها را به کف آوری ...حجاب نفسانیت خود را ضخیم تر کرده ای ...🍃

با بیش تر شدن جاه و مال و قدرت تو کسی بودن تو نیز فربه تر میشود ...

هر چه زورق جان خود را از این متاع و مطامع پر کنی ....🍃️🍃

فروتر میشوی .......

گمان میکنی کسی هستی ...این نفس توست که تو را در چشمت می آراید ...

اما در سنجه ی هستی ،پشیزی نمی ارزی

و قدر و قیمت پشه ای را نیز نداری ...

این بلایی هست که حتی بر سر همه سیاست مداران و اهل قدرت طلبی دنیا می آید ...عزیزاا...🍃

قدرت خواستن فرق نمیکند که در میان اهل خانواده باشد یا در محیط کار بخواهی برتری جو باشی یا در جمع هواداران ...🍃️🍃️🍃

فقط خدا مداران از این بلا مصون اند .

اهل برتری جویی زورق جان خویش را با قدرت ،پرستیژ و ثروت پر میکنند .

آن ها بر مردمان و خانواده و دوستان خود میخواهند فرمان برانند. و نفس خویش را فربه تر نمایند. هر چه نفس فربه تر شود...انسان زبون و ترسو میشود .بیش تر به قدرت و پرستیژ و ثروت و چنگ می اندازد. او میخواهد با انباشتن بیش تر ...امنیت بیشتری را برای خود فراهم کند.  زهی خیال باطل ...

زهی بی خردی. ...🍃💛🍃💛

تملک ،تفوق وسلطه بر دیگران مغالطه ی نفس است .

آن هایی که میخواهند از پوچی و تیرگی درون خویش بگریزند ...راه سلطه و اعمال قدرت بر دیگران را پیش میگیرند

آن ها به دیگران میپرازند تا خود را فراموش کنند .آن ها در جامه ی خادمان ظاهر میشوند. و بیماری درون خویش را نیز به دیگران سرایت میدهند.

عزیزا.....🌹️🌹👇🏼

به یاد داشته باش :

تا موقعی که خود بیمار نفس هستی ..

نقش طبیب معنوی را بازی مکن

اگر سلطه بیابی دچار مغالطه ی نفسانی میشوی ...و اگر به سلطه ی دیگری درآیی دچار حسرت و حرمان میشوی.....💛

زیرا برده نمیتواند شاد باشد ...

نه سلطه جو باش ...

و نه سلطه پذیر ...متعادل باش.....

بدان که نفس تاب تعادل تو را ندارد

نفس همواره به افراط و تفریط زنده است ..آدم ها به سه دسته تقسیم میشوند :👇🏼💠👇🏼

سلطه جویان

سلطه پذیران

و فرزانگان

تعداد فرزانگان عالم بسیار اندک است 

فقط فرزانگان اند که از اسارت نفس و بازی های ظریف آن رهیده اند.

این نکته را نیز به خاطر بسپار ..

نه اربابان قدر و قیمتی دارند ..و نه بردگان ..اربابان ،به بردگان وابسته اند

و بردگان به اربابان .. 💛🌸

هر کدام از این دو گروه بدون دیگری میمیرد ..در حالت تعادل است که نفس محو میشود  حالت تعادل نوعی خلا است  در این خلا ....نه تو به کسی وابسته هستی و نه کسی به تو وابسته است .تو چنان زندگی میکنی که گویی نیستی ...در این حالت نیستی

نفس نمیتواند بر تو چیره شود. نفس دوست دارد تو آدم مهمی باشی ..آدمی که دیگران به او نیاز دارند. یا به او وابسته اند. 👇🏼️💠

احساس مهم بودن ...نفس تو را راضی میکند .اما همین احساس ،میتواند مرداب تمام استعداد های انسانی تو شود.

عزیزا ....🍃🌹🍃

برای رهایی از نفسانیت ،باید دو سوی افراط و تفریط را ببینی ...نفس در منتها الیه این دو سو وجود دارد. برای رهایی از نفسانیت ...باید در میانه بایستی ...

آیا تا کنون به حرکات ظریف یک بندباز توجه کرده ای ؟؟؟👇🏼️🍃👇🏼

بندباز باید تعادل خود را روی طناب حفظ کند ...کوچکترین انحراف به چپ یا راست ،موجب سقوط او میشود .

وقتی بندباز به سمت چپ خم میشود

باید بسرعت خود را به سمت راست بکشد .و وقتی به سمت راست خم میشود ..باید به سرعت خود را به سمت چپ بکشد. 💠️💠

این سرعت در حرکت به سمت مخالف ..زمینه ی تعادل بند باز را فراهم میکند.

عزیزا ...👇🏼

برای اینکه تعادل خود را حفظ کنی و از خصلت های ناپسند و مزاحم خود رها شوی ...باید خود را به سمت متضاد آن ها بکشی. ..🍃️🍃

اگر احساس میکنی بخیل هستی ...و از بخشیدن میترسی ...با همه توان خود به سمت بخشش چرخش کن 🍃

و اگر احساس میکنی از ارتفاع میترسی ..به بلند ترین نقطه برو ...و از آنجا زمین را تماشا کن....🍃.

اگر با مادر خود مشکل داری و نمیتوانی با او صمیمی باشی.  با همه ی وجودت او را در آغوش بگیر ..اگر از سخن گفتن در جمع وحشت داری ...در شلوغ ترین مکان بلند شو و سخن بگو ...🍃💛

از عواقب کار و نظر دیگران نترس .

برای رهایی از خصلت های منفی راهی جز این وجود ندارد.

نگو من میترسم .🍃️🍃

دست به کاری بزن که از آن میترسی

شجاعت آن نیست که هرگز نترسی

شجاعت آن است که با وجود ترس هایت اقدام کنی..در انحراف به چپ و راست است که ذهن پا در میانی میکند و تورا به خود مشغول میسازد.

در میانه ...و در حالت تعادل....🍃

مسئله ای وجود ندارد تا ذهن تو را به حل آن مشغول کند. کسی که بر روی طناب راه میرود .هرگز به چیزهای بیهوده نمی اندیشد  زیرا او با چنین خطر عظیم مواجه است که هر گونه اندیشیدن  به امری غیر از حفظ تعادل ،تعادل او را بر هم میزند. 💠️💠

او به محض آنکه به چیزی می اندیشد .تعادل خود را از دست میدهد

او برای حفظ تعادل به کوششی لحظه به لحظه نیاز دارد . .

انسان ماندن ،نیازمند چنین کوششی است .آن هایی که خوب میخورند و مینوشند و میچرخند. به این نکته توجه کنند :👇🏼🌳

دنیا را خوردن ..لزوما به معنای بردن نیست. زندگی به قماری میماند .عده ای آن را میبرند. و عده ای آن را میبازند .

آن هایی که هارند و بی مهابا دست به سوی مال و جان و معنای مردمان دراز کرده اند ..بازندگان زبون و حقیر زندگی اند. ..💛🌳💛

آن هایی که ماسک به چهره دارند .و چیزی را وانمود میکنند که نیستند ..بازندگان هراسان زندگی اند .

هر خوردنی لزوما بردن نیست.

کسانی که لباس دین به تن کرده اند تا به تاراج روح مردم در کلیساها و خانقاه ها وووو بپردازند .بدانند که خداوند مکارترین مکار است.

آن ها پیش از آنکه نیت شوم دنیا خوردن خود را عملی کنند تمامی انسانیت خود را داده اند که دنیا بخورد و معنویت و دینشان به تاراج رفته است .🌳

انسان هایی که از آجر کوخ های مردم میدزدند تا کاخ هوس های نفس خود و زن و بچه اشان را بالا ببرند. بدانند که در عرصه ی بازار زندگی ،ورشکسته ترین اند 🌳💛🌳💛

به اندازه ی خردلی انحراف به چپ یا راست ...تعادل دین و سلوک و انسانیت تورا بر هم میزند ...از قدر و منزلتت نزد پروردگارت میکاهد. 💛🌳💛

و به دامان سیاه دیو نفسانیت می اندازد. 👇🏼🍃

آری ...انسان زیستن و انسان ماندن به راه رفتن روی طناب میماند ...

در حالت تعادل است که آرامش و سکوتی عظیم تو را فرا میگیرد .آرامشی که پیش از این هرگز تجربه نکرده ای...

آری در میانه و در حالت تعادل است که میانه ی دلت گشوده میشود ...و روح تو از میان بر میخیزد .

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...

  • بتسابه مهدوی

عقل و عشق

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

 

عقل و عشق

دکتربتسابه مهدوی

عقل گفت :من سبب کمالاتم .💠

عشق گفت :من نه ،در بند خیالاتم

عقل گفت :من مصر جامع معمورم 💠

عشق گفت :من پروانه دیوانه مخمورم

عقل گفت :من بنشانم شعله غنا را

عشق گفت :من در کشم جرعه ی فنا را

عقل گفت :من یونسم بوستان سلامت را

عشق گفت :من یوسفم زندان ملامت را

عقل گفت :من سکندر آگاهم

عشق گفت :من قلندر درگاهم

عقل گفت :من صراف نقره خصالم

عشق گفت :من محرم حرم وصالم

عقل گفت :من تقوی به کارم

عشق گفت :من به دعوی چکار دارم ؟

عقل گفت :من در شهر وجود مهترم .

عشق گفت:من از بود وجود بهترم

عقل گفت :مرا علم و بلاغت است .

عشق گفت :مرا از هر دو فراغت است .

عقل گفت :من قاضی شریعتم

عشق گفت :من متقاضی طریقتم .

عقل گفت :من دبیر مکتب تعلیمم

عشق گفت :من عبیر نافه ی تسلیمم

عقل گفت :من آیینه مشورت هر بالغم

عشق گفت :من از سود و زیان فارغم

عقل گفت :مرا لطایف غرایب یاد است

عشق گفت :جز دوست هر چه گویی باد است .

عقل گفت :من کمر عبودیت بستم .

عشق گفت :من از عطیه ی الوهیت مستم .

عقل گفت :مرا ظریفانند پرده پوش

عشق گفت :مرا حریفانند درد نوش

💠️💠️💠️💠️💠

معانی لغات 👇🏼

مصر :شهر بزرگ .....معمور :آباد

مخمور:شراب زده ...عبیر :زعفران

️💠️💠️💠️💠

  • بتسابه مهدوی

عادت شکنی

بتسابه مهدوی | سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

عادت شکنی

دکتر بتسابه مهدوی

 

عرفا معتقدند که میبایست عادت شکنی نمود ....تا تغییر ایجاد شود ...

آنها میگویند ...متفاوت عمل کن ....آنگاه نه تنها دیگران شگفت زده خواهند شد .بلکه خودت نیز دچار شگفتی خواهی شد. برای مثال وقتی عصبانی هستی ..سریع قدم بر میداری ...این بار هنگامی که عصبانی هستی آهسته قدم بردار ...ناگهان میبینی که با متفاوت عمل کردن ...متوجه عصبانیت خود میشوی   و با توجه به عصبانیت خود و توجه به آن خشمت بر طرف میشود .🍃🌹

زیرا رفتاری تازه وارد زندگی خود کرده ای ...👇🏼️🍃

عزیزا ...اساس مراقبه برای آن است که تو از حالت اوتوماتیکی عمل کردن خارج شوی. برای مثال هنگام تنفس در مراقبه های بسیاری به دم و بازدم خود توجه میکنی ...و چیزی را که سالهاست به طور خودکار انجام میشود ...به سطح شعور و آگاهی خود می آوری ...اینگونه است که آرامش پیدا میکنی ....🍃👇🏼

گورجیف شاگردانش را به طرز عجیبی تربیت میکرد ..بهتر است بگوییم تربیت شکنی میکرد ...ساختار شکنی میکرد. .

او ساختارهای تثبیت شده ی ذهن شاگردانش را میشکست .مثلا کسی که به گیاهخواری عادت داشت وادار میکرد گوشت بخورد و کسی که گوشتخوار بود مطلقا گیاهخواری توصیه مینمود. برای ذهن شرایطی تازه مهیا مینمود .شرایطی تازه و غیر قابل پیش بینی ذهن را به سکوت وا میداشت .ذهن برای این شرایط تازه ...پاسخ های از پیش تعیین شده ندارد ..ذهن همیشه طوطی وار عمل میکند .🌳🌻🌳🌻

به همین دلیل استادان ذن گاهی ضربه ای به شاگردان خود وارد میکنند .زیرا شاگردی که نزد یک استاد رفته هرگز توقع ندارد که استادش او را کتک بزند او انتظار دارد استاد با او از عشق و محبت سخن بگوید ...و دست نوازشی بر سر او بکشد ...اما ناگهان ...ضربه ی چوبدستی فرو می آید و شاگرد را از خواب ذهن میپراند .برای لحظاتی چند ذهن شاگرد از کار می افتد ..ذهن او نمیداند چه واکنشی نشان بدهد. .او انتظار چنین رفتاری را در ذهن خود نداشته است .همین توقف ذهن شروع سلوک معنوی سالک است. چه بسیار افراد که بر اثر رفتارهای به ظاهر پوچ استاد  به روشنی و بیداری رسیده اند .🌹

در سلاسل دراویش و صوفیان نیز گاه بدین شکل بوده ...الاالخصوص پیران و سران خاکسار جلالی ابوترابی که به سخت گیری مشهوراند ...نفس مرید را منتبه ساخته و خوب ادب مینمایند و این روش در اکثر شیوه های تربیتی پیران و استادان مرسوم بوده ..نمونه اش را در حکایت شیخ جنید با شیخ شبلی از نظر گذراندیم  ...🌹🌻🌹

همه ی کارها برای خود فرد است. استاد یا پیر نیازی به شکاندن تو ندارد ..🌹

او میخواهد بیدارت کند ...او همچون پدری مهربان نگران توست ....🌻

آدم ها انتظاراتی دارند ...آدم ها با انتظاراتشان زندگی میکنند .آن ها نمیدانند که استادان به هیچ وجه مطابق انتظارات آنان نیستند .هر استادی راه های ایجاد تکان روحی شاگرد را جست و جو مینماید. 👇🏼️👇🏼

عزیزا ...🍃 استاد برای این نیست که توقعات شاگردانش را برآورده نماید. آن کار پدر و مادر است .نه استاد ...

وقتی به نزد استادی و پیری رفته ای ...

یعنی میخواهی ...آدم شوی ...خلیفه الله شوی ...معایب و بیماری های دلت را رفع نمایی  ..عادات رذیله ات را کنار بگذاری و توسط کمک استاد تبدیل به فضیله نمایی ...استاد چاره ای ندارد مگر اینکه عادات و باورهای ذهنت را که در تو تثبیت شده اند ...در هم بشکند ...

یک استاد واقعی ...همه ی انتظارات ذهن شاگردانش را بر هم میزند .و ساختار توقعات ذهنی آن ها را میشکند خرد میکند ...اساسا خاکسار بودن بدین معناست ...پیر حکم چکشی دارد ....

میکوبد این بنای پر ز ایراد را و خاک مینماید ..شاگرد بایست تحمل درد را داشته باشد ...درد ویران شدن ...درد هیچ شدن ...و سپس بار دیگر با بنیادی اصولی خاک وجودت را گل میگیرد و بنابی آباد و صحیح از تو میسازد ...

خرابات نیز بدین معناست ...👇🏼

خرابات جایی است که خرابت میکنند ..حالت را میگیرند ..ذهنت را در هم میشکنند ...عادات و ریاهای نفست را هدف میگیرند و به رخت میکشند تا خراب نشوی ...آباد نمیشوی جانم ....

خرابات جایی است که اشکت در می آید و آگاه که طعم آبادی را بچشی خواهی دید که چه لذتی دارد..آنگاه دست استاد و مرشدت را خواهی بوسید که دیو رجیم را از جانت بیرون نمود ....

عادت شکنی ...رسم یک استاد واقعیست .استادی که عاشق توست ..

پس سعی نما به استادت کمک نمایی ..

در برابر این رفتارهایش یاغی نشوی ..

 

  • بتسابه مهدوی